جدول جو
جدول جو

معنی مشتی گیری - جستجوی لغت در جدول جو

مشتی گیری
شیک پوشی، قشنگ، گفتار و افعال قلندران داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشتی گیری
تصویر کشتی گیری
کشتی گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشتی گیر
تصویر کشتی گیر
کسی که کشتی می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
عمل کشتی گیر. مصارعت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ گَ)
مخفف مشهدی گری. لوطی گری. عمل نمودن غنای خود به دیگران با پوشیدن جامه های باب وقت و یا بخشیدن یا خرج کردن مالی در انظار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معنی آخر مشتی شود
لغت نامه دهخدا
شغل و عمل ماهی گیر، دامیاری، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
- تور ماهی گیری، دامی است مشبک که ماهیگیران بدان ماهی شکار کنند،
- قایق ماهی گیری، قایقی که ماهی گیران درآن نشینند و در دریا صید ماهی کنند،
- قلاب ماهی گیری، آهنی باریک و خمیده و نوک تیز بشکل پیکان که به ریسمانی پیوندند و انتهای ریسمان را به میله یا چوبی بلند و نازک متصل سازند و بر نوک قلاب طعمه ای از حشرات یا جز آنها آویزند و در آب اندازند صید ماهی را، و رجوع به قلاب شود
لغت نامه دهخدا
آنکه کشتی گیرد. پهلوان. (ناظم الاطباء). مصطرع. (منتهی الارب) :
جعد او بر پرند کشتی گیر
زلف او بر حریر چوگان باز.
فرخی.
سندروس چهار دانگ و نیم سکنگبین ممزوج با آب سرد خوردن در این باب سخت نافع است کشتی گیران بکار دارند تا عصبهاء ایشان قوی شود و خشک اندام و سبک شوند و نفس ایشان تنگ نشود و خفقان نباشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سرهنگ با سرهنگ و کشتی گیر با کشتی گیر و دبیر با دبیر. (راحه الصدور راوندی). چون خراسان مستخلص شد حکایت کشتی گیران خراسان و عراق پیش او گفتند. (جهانگشای جوینی).
پسر شوخ چشم و کشتی گیر
شوخ چشمی که بگسلد زنجیر.
سعدی.
کنند در عرق خود شناچو کشتی گیر
ز خجلت کف او لعل کان و در عدن.
شفیع اثر (از آنندراج).
مغفر و خفتان به میدان محبت ننگ ماست
همچو کشتی گیر عریانی سلاح جنگ ماست.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کشتی گرفتن مصارعت: همیشه زور آزمایی و ورزش کشتی گیری کرده... (عالم آرا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتی گیر
تصویر کشتی گیر
پهلوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتی گیر
تصویر کشتی گیر
((کُ))
کسی که کشتی می گیرد، پهلوان
فرهنگ فارسی معین
کشتی گیری، کشتی یکی از ورزش ها و بازی های بسیار کهن ایرانیان
فرهنگ گویش مازندرانی