مخفف مشهدی گری. لوطی گری. عمل نمودن غنای خود به دیگران با پوشیدن جامه های باب وقت و یا بخشیدن یا خرج کردن مالی در انظار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معنی آخر مشتی شود
مخفف مشهدی گری. لوطی گری. عمل نمودن غنای خود به دیگران با پوشیدن جامه های باب وقت و یا بخشیدن یا خرج کردن مالی در انظار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معنی آخر مشتی شود
شغل و عمل ماهی گیر، دامیاری، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، - تور ماهی گیری، دامی است مشبک که ماهیگیران بدان ماهی شکار کنند، - قایق ماهی گیری، قایقی که ماهی گیران درآن نشینند و در دریا صید ماهی کنند، - قلاب ماهی گیری، آهنی باریک و خمیده و نوک تیز بشکل پیکان که به ریسمانی پیوندند و انتهای ریسمان را به میله یا چوبی بلند و نازک متصل سازند و بر نوک قلاب طعمه ای از حشرات یا جز آنها آویزند و در آب اندازند صید ماهی را، و رجوع به قلاب شود
شغل و عمل ماهی گیر، دامیاری، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، - تور ماهی گیری، دامی است مشبک که ماهیگیران بدان ماهی شکار کنند، - قایق ماهی گیری، قایقی که ماهی گیران درآن نشینند و در دریا صید ماهی کنند، - قلاب ماهی گیری، آهنی باریک و خمیده و نوک تیز بشکل پیکان که به ریسمانی پیوندند و انتهای ریسمان را به میله یا چوبی بلند و نازک متصل سازند و بر نوک قلاب طعمه ای از حشرات یا جز آنها آویزند و در آب اندازند صید ماهی را، و رجوع به قلاب شود
آنکه کشتی گیرد. پهلوان. (ناظم الاطباء). مصطرع. (منتهی الارب) : جعد او بر پرند کشتی گیر زلف او بر حریر چوگان باز. فرخی. سندروس چهار دانگ و نیم سکنگبین ممزوج با آب سرد خوردن در این باب سخت نافع است کشتی گیران بکار دارند تا عصبهاء ایشان قوی شود و خشک اندام و سبک شوند و نفس ایشان تنگ نشود و خفقان نباشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سرهنگ با سرهنگ و کشتی گیر با کشتی گیر و دبیر با دبیر. (راحه الصدور راوندی). چون خراسان مستخلص شد حکایت کشتی گیران خراسان و عراق پیش او گفتند. (جهانگشای جوینی). پسر شوخ چشم و کشتی گیر شوخ چشمی که بگسلد زنجیر. سعدی. کنند در عرق خود شناچو کشتی گیر ز خجلت کف او لعل کان و در عدن. شفیع اثر (از آنندراج). مغفر و خفتان به میدان محبت ننگ ماست همچو کشتی گیر عریانی سلاح جنگ ماست. سلیم (از آنندراج)
آنکه کشتی گیرد. پهلوان. (ناظم الاطباء). مُصطَرِع. (منتهی الارب) : جعد او بر پرند کشتی گیر زلف او بر حریر چوگان باز. فرخی. سندروس چهار دانگ و نیم سکنگبین ممزوج با آب سرد خوردن در این باب سخت نافع است کشتی گیران بکار دارند تا عصبهاء ایشان قوی شود و خشک اندام و سبک شوند و نفس ایشان تنگ نشود و خفقان نباشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سرهنگ با سرهنگ و کشتی گیر با کشتی گیر و دبیر با دبیر. (راحه الصدور راوندی). چون خراسان مستخلص شد حکایت کشتی گیران خراسان و عراق پیش او گفتند. (جهانگشای جوینی). پسر شوخ چشم و کشتی گیر شوخ چشمی که بگسلد زنجیر. سعدی. کنند در عرق خود شناچو کشتی گیر ز خجلت کف او لعل کان و در عدن. شفیع اثر (از آنندراج). مغفر و خفتان به میدان محبت ننگ ماست همچو کشتی گیر عریانی سلاح جنگ ماست. سلیم (از آنندراج)